با تو پرندگان را تماشا می کنم
با تو زیر سایه ی درخت می نشینم
با تو
تمام خستگی هایم را از تن بیرون می کنم
حتی بر زانوان تو به خواب می روم
...
دستاشو مشت کـرده بود...
پرسـیدم توي مشتت چـیه؟!
گفت : خودتـ نگـاه کن
دستاشو گرفتم و آروم باز کردم...
توی دستاش چیزی نبود!!!
گفتم : چیزی نیست کـه...!
دستامــو که توی دستاش بود فشـــرد و گفت:
نبــود...ولی "حــالا هست"!
♥آرزوهــایت را یکجــا یادداشت کن♥
♠و یـکــی یـکــی از خـُـدا بخـواه♠
♣خـُــــدا یـــــادش نـمـــــی ره♣
♥ولی تــو یـادت می ره کـه♥
♥چیزی که امــروز داری♥
♥آرزوی دیروزت بـوده♥
من چه ساده لوحانه بال بال زدن هایت را میان بازوانم باور کرده بودم...
نمیدانستم تمرین پریدن به هوای دیگریست....
چه احساس قشنگیه .. وقتی وجود عزیزی رو کنارت حس کنی
دستاشو تو دستت بگیری
باهاش قدم بزنی
صداش رو بشنوی
بودن اش رو در کنارت لمس کنی
......
چه احساس نازنین و شیرینیه ..... روبه رو با کسی که دوسش داری بشینی
چشاش رو نگاه کنی ..
تا عمق وجودت از یه گرمای عجیب آب بشه !!
قلبت پر تپش بشه ... انگار داره از سینه کنده می شه !!
چه احساس عجیبیه ..
وقتی بخوای با انگشتات صورتشو حس کنی
با موهاش بازی کنی
خدای من .. باور کردنی نیست ...
اونی که می خوای .. دوسش داری .... عاشقی ...
کنارت باشه ... باهات باشه .. هم راهت ... هم پات باشه ....
باور کردنی نیست ...
وجودتو حس می کنم ...
ولی پیشم نیست...!!!
خواستم گلــــــــــــــــه کنم از نامهـــــــــــــــــربانــــــی هایت . . .
امــــــــــــــــــــــــّـــــــــــــا . . .
خوب کـــــــــه فکـــــــــــــر میکنم . . .
مـــــــــــــــن بی مقدمه عاشق تـــــــــــو شدم . . .
تقصیـــــــــر تــــو نیست . . . اشتبـــــــاه مَـــــن است . . .!
تعداد صفحات : 8